گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم
گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین