لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
با ذکر حسین بن علی غوغا شد
درهای حرم با صلواتی وا شد
غالب شده بود ترس بر عرصۀ جنگ
پر بود تمام معرکه از نیرنگ
آمد به حرم، اگرچه دیر آمده بود
با اشک سوی نعم الامیر آمده بود
باران ندارد ابرهای آسمانش
باران نه اما چشمهای مهربانش...
وقتی عدو به روی تو شمشیر میکشد
از درد تو تمام تنم تیر میکشد