بعید نیست غمت همچنان شهید بگیرد
بگیرد و همه جا باز بوی عید بگیرد
شهادت را به نام کوچکش هر شب صدا کردی
تو که هر روز و هر جا زندگیهایی بنا کردی
آیینه، اشکِ کودکان؛ قرآن، علیاصغر
ای مشک! در سینه نمیگنجد دلم دیگر
تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه