دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
از عشق بپرسید، که با یار چه کردند؟
با آن قد و بالای سپیدار، چه کردند
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی