دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بیدست و سر، آغاز کنم
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
اَلسَّلام ای سایهات خورشید ربّ العالمین
آسمانِ عزّ و تمکین، آفتاب داد و دین
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی