ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
سر نهادیم به سودای کسی کاین سر از اوست
نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر از اوست...
فرخنده پیکریست که سر در هوای توست
فرخندهتر سریست که بر خاک پای توست
گر بسوزیم به آتش همه گویند سزاست
در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
زره پوشیده از قنداقه، بیشمشیر میآید
شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر میآید