كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست