سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
کو یک نفر که یاد دلِ خستگان کند؟
یا لا اقل حکایت ما را بیان کند...
خواهان تو هر قدر هنر داشته باشد
اول قدم آن است جگر داشته باشد...
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو