در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود