گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود