الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
به رغم سیلی امواج، صخرهوار بایست
در این مقابله چون کوه استوار بایست!
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...