چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...