تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
پس از قرنها فاصله تا علی
نشستهست در خانه تنها، علی
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود