خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود