در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
پشت سر مسافر ما گریه میکند
شهری که بر رسول خدا گریه میکند
ما خواندهایم قصۀ مردان ایل را
نامآورانِ شیردلِ بیبدیل را
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود