یک عمر دلم غصۀ مولا خوردهست
تا حکم شهادت من امضا خوردهست
سرسبزی ما از چمن عاشوراست
در نای شهیدان، سخن عاشوراست
بیسایه مرا آن نور، با خویش کجا میبرد
بیپرسش و بیپاسخ، میرفت و مرا میبرد
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند