شنیده بود شهادت طنین گامت را
چه خوب داد خدا پاسخ سلامت را
سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
سبزپوشا با خودت بخت سپید آوردهای
گل به گل هر جا بهاری نو پدید آوردهای
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
خم کرد پشت زمین را، ناگاه داغ گرانت!
هفت آسمان گریه کردند، بر تربت بینشانت!
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت
درود ای رودها در حسرت لبهای عطشانت