بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
به دست باد دادی عاقبت زلف پریشان را
و سر دادند بیتو تارها آهنگ هجران را
خوشا از دل نَم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن
آن سو، همه برق نیزه و جوشن بود
این سو، دلی از فروغ حق روشن بود