راه گم کردی که از دیر نصاری سر در آوردی
یا به دنبال مسلمانی در این اطراف میگردی
بر شاهراه آسمان پا میگذارم
این کفشها دیگر نمیآید به کارم
خوشا از دل نَم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن
آن سو، همه برق نیزه و جوشن بود
این سو، دلی از فروغ حق روشن بود