سلام، آیۀ جاری صدای عطشانت
سلام، رود خروشانِ نور، چشمانت
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
من در همین شروع غزل، مات ماندهام
حیران سرگذشت نفسهات ماندهام
وادی به وادی میروم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان! دل میبری، دل
چشمه چشمه تشنگی، زائران! بیاورید
نام آبِ آب را بر زبان بیاورید
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
ای شوق پابرهنه که نامت مسافر است
این تاول است در کف پا یا جواهر است