خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
او غربت آفتاب را حس میکرد
در حادثه، التهاب را حس میکرد
علی زره که بپوشد، همینکه راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد
مهمان ضیافت خطر هیچ نداشت
آنگاه که میرفت سفر هیچ نداشت
خونین پَر و بالیم؛ خدایا! بپذیر
هرچند شکستهایم، ما را بپذیر
کعبه اسم تو، منا اسم تو، زمزم اسم توست
ندبه اسمِ تو، شفا اسم تو، مرهم اسم توست
آیینه و آب، حاصل یاد شماست
آمیزۀ درد و داغ، همزاد شماست
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم