آسمان از ابر چشمان تو باران را نوشت
آدم آمد صفحهصفحه نام انسان را نوشت
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
پر کشیدهام، چه خوب!
میپرم به اینطرف، به آن طرف
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
پل، بهانهای معلّق است
تا به اتّفاق هم از آن گذر کنیم
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید