بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
باز هم آدینه شد، ماندهام در انتظار
چشم در راه توام، بیقرارم، بیقرار
بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من
ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
ميان غربت دستان مکه سر بر کرد
مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید
شبی که نور زلال تو در جهان گم شد
سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد
بعد از آن واقعهٔ سرخ، بلا سهم تو شد
پیکر سوختهٔ کربوبلا سهم تو شد
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو