میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی