ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت