باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
این سر شبزده، ای کاش به سامان برسد
قصۀ هجر من و ماه به پایان برسد
به تمنای طلوع تو جهان، چشم به راه
به امید قدمت، کون و مکان چشم به راه
چشمها پرسش بیپاسخ حیرانیها
دستها تشنهٔ تقسیم فراوانیها