چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
گریه بود اولین صدا، آری!
روز اول که چشم وا کردیم
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
عبّاس من! دیدی امّا مانند خواهر ندیدی
عمریست انتظار تو ای ماه میکشم
در انتظار مهر رخت آه میکشم
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
هرچند، نامِ نیک، فراوان شنیدهایم
نامی، به با شکوهی زینب، ندیدهایم
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش