جمعه برای غربت من روز دیگریست
با من عجیب دغدغۀ گریهآوریست
حس میکنم هرشب حضورت را کنارم
وقتی به روی خاک تو سر میگذارم
سر زد ز شرق معركه، آن تیغ گرمْسیر
عشق غیور بود و برآمد به نفی غیر
شانههای زخمیاش را هیچكس باور نداشت
بار غربت را كسی از روی دوشش برنداشت
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما