میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
دور تا دور حوض خانهٔ ما
پوکههای گلوله گل دادهست