میان حجره چنان ناله از جفا میزد
که سوز نالهاش آتش به ماسوا میزد
حیا به گوشۀ آن چشم مست منزل داشت
وفا هزار فضیلت ز دوست در دل داشت
کنار من، صدف دیده پر گهر نکنید
به پیش چشم یتیمان، پدر پدر نکنید
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد
علی كه آینۀ روشن خدای تو بود
همیشه آینهاش روی حقنمای تو بود