پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود