آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
ماه محرم آمده باید دگر شوم
باید به خود بیایم و زیر و زبر شوم
شوکران درد نوشیدم، دوا آموختم
غوطه در افتادگی خوردم، شنا آموختم
و خانهها، همه، هر جا، خراب خواهد شد
در آسمان و زمین، انقلاب خواهد شد
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
ماه اسفند فراز آمده، سرخوش، سرشار
این چه ماهیست چنین روشن و آیینهتبار؟!
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
هرکس هر آنچه دیده اگر هرکجا، تویی
یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود
مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد
خدا که در حرم امن خویش راهت داد