به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در کوه و در درخت، شکوه قیام توست
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست