در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
سرسبزی ما از چمن عاشوراست
در نای شهیدان، سخن عاشوراست
در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
شن بود و باد، قافله بود و غبار بود
آن سوی دشت، حادثه، چشم انتظار بود
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد