ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
ای کاش تو را به دشت غربت نکُشند
لبتشنه، پس از دعوت و بیعت نکشند
ای عاشق شب نورد، پیدایم کن
ای مرد همیشه مرد، پیدایم کن
شن بود و باد، قافله بود و غبار بود
آن سوی دشت، حادثه، چشم انتظار بود
بیتابتر از جانِ پریشان در تب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند