تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
تا گلو گریه کند، بُغض فراهم شده است
چشمها بس که مُطَهَّر شده، زمزم شده است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند