تابید بر زمین
نوری از آسمان
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست