لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی