قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود