ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
ای بحر! ببین خشکی آن لبها را
ای آب! در آتش منشان سقا را
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام