ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی