ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
چون بر او خصم قسم خوردۀ دین راه گرفت
بانگ برداشت، مؤذّن كه: خدا! ماه گرفت
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت
در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت