یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
مَردمِ كوچههای خوابآلود، چشم بیدار را نفهمیدند
مرد شبگریههای نخلستان، مرد پیكار را نفهمیدند
قطرهام اما به فکر قطره ماندن نیستم
آنقدَر در یاد او غرقم که اصلاً نیستم
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
خدا میخواست تا تقدیر عالم این چنین باشد
کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد