ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
ای رهنمای گم شدگان اِهْدِنَا الصِّراط
وی نور چشم راهروان اِهْدِنَا الصِّراط
در دل شب خبر از عالم جانم کردند
خبری آمد و از بیخبرانم کردند
عاشقی در بندگیها سربهراهم کرده است
بینیاز از بندگان، لطف الاهم کرده است
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
پرتوی از مهر رویت در جهان انداختی
آتشی در خرمن شوریدگان انداختی
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
بیخيال تو نباشد نه قيامم نه قعودم
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم
ز هرچه غير يار اَسْتغفرالله
ز بودِ مستعار استغفرالله