با زمزمۀ سرود یارب رفتند
چون تیر شهاب در دل شب رفتند
همسایه، سایهات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
تا چند از این داغ لبالب باشیم
در آتشِ آه و حسرت و تب باشیم
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده
میان بارش بارانی از ستاره رسید
اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید
دوباره عطر گل یاس در حرم پیچید
و قلبها شده روشن در آستانۀ عید