ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی