میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز
به نام چاشنیبخش زبانها
حلاوتسنج معنی در بیانها...
عشق، هر روز به تکرار تو برمیخیزد
اشک، هر صبح به دیدار تو برمیخیزد
پرده برمیدارد امشب، آفتاب از نیزهها
میدمد یک آسمان خورشید ناب از نیزهها
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
شبی نشستم و گفتم دو خط دعا بنویسم
دعا به نیت دفع قضا بلا بنویسم
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی