وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی