پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی