کلامش سنگها را نرم میکرد
دلِ افسردگان را گرم میکرد
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
تا گلو گریه کند، بُغض فراهم شده است
چشمها بس که مُطَهَّر شده، زمزم شده است
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده